اولین فرعون زن
از زمان های قدیم سنت این بود که در مصر فقط مردان می توانستند حکمروایی کنند اما روابط خانوادگی خاندان سلطنتی مصر بسیار پیچیده بود و زمانی که یک فرعون موفق زن به قدرت رسید، این سنت فراموش شد.
زنان در مصر باستان
در مصر باستان زنان نسبت به جوامع دیگر مثل بین النهرین و یونان، از نظر اجتماعی شرایط بهتری داشتند. آنان اجازه داشتند که صاحب اموال خود باشند و از پدر و شوهر خود (آخرین شوهر) ارث می بردند و هنگام مشاجره و برخورد، اجازه داشتند که به دادگاه مراجعه نمایند و از حق قانونی خود دفاع کنند.
اساس این قوانین زنان مصر، برخلاف زنان یونانی که خانه نشین بوده و نمی توانستند در جوامع ظاهر شوند، حق حضور در جوامع عمومی را داشتند و این شرایط سبب شد که تعدادی از ملکه های مصر، چه قبل و چه بعد از هات شپ سات به عنوان نیابت پادشاهی مصر انتخاب شوند. قبل از هات شپ سات، هفدهمین سلسله (دودمان) پادشاهی مصر زنانی چون تتی شری، «آهوتپ دوم»، «آهموس نفر تاری» زندگی می کردند که در دستگاه حکومتی مصر به عنوان ملکه صاحب قدرت بودند. به قدرت رسیدن این زنان یکی پس از دیگری، سبب شد که افکار عمومی نظر مثبتی نسبت به قدرت زنان پیدا کنند و باور نمایند که زنان می توانند ثبات و نظم در جامعه به وجود آورند. آنان راهگشای هات شپ سات بودند و یقیناً او زنی فوق العاده بود که توانست به عنوان فرعون در مصر باستان حکومت کند.
هات شپ سات پنجمین فراعنه هجدهمین سلسله پادشاهی مصر، دختر توتموس اول و آهمس بود. وقتی پدر او مرد برادر ناتنی او که از هات شپ سات کوچکتر بود به سلطنت رسید. براساس قوانین مصر باستان، زنان خون سلطنتی در رگ های خود داشتند و هر یک از مردان خاندان سلطنتی مجبور بودند که برای تثبیت موقعیت خود، با یک زن از خاندان سلطنتی ازدواج کنند و این مسأله اغلب سبب ازدواج فرعون با خواهر تنی، خواهر ناتنی و یا دختری با نسبت فامیلی نزدیک می شد. به همین جهت توتموس دوم، برای تحکیم موقعیت با خواهر ناتنی خود، هات شپ سات ازدواج کرد. او بسیار ضعیف بود و کاملاً تحت نفوذ شخصیت قوی هات شپ سات قرار داشت. توتموس دوم چند سال بر مصر حکومت کرد و از هات شپ سات صاحب دو دختر به نام های نفرورا و مری را هات شپ ست و از همسر دیگرش صاحب پسری به نام توتموس سوم شد. او خیلی زود در سال ???? پیش از میلاد درگذشت و توتموس سوم جانشین او شد. به دلیل کودکی فرعون جدید هات شپ سات به عنوان نایب السلطنه انتخاب شد. وی و فرعون جدید مصر تا سال ???? (پ . م) بر مصر حکومت کردند. او با پشتیبانی کاهن های معبد آمون، خود را همسر خدای آمون نامید. در سنگ نبشته های دیوارهای معابد چنین آمده است که توتموس اول او را وارث خود قرار داده و او را پادشاه مصر سفلی و علیا خوانده است. هنگامی که توتموس سوم به سن ده سالگی رسید، هات شپ سات خود را فرعون نامید و برای این منظور او زمین ها و عنوان همسر خدا را که ویژه زنان بود به دخترش نفرورا تسلیم کرد. وی در سال ???? پیش از میلاد تاجگذاری کرد و نام سلطنتی خود را «ما ات کارا» (سرآمد زنان اشراف زاده) گذاشت.
او پشتیبانان مقتدری چون راهب اعظم معبد آمون هپاس نب و سایر راهب های معابد داشت که به او کمک کردند تا موقعیت خود را تثبیت کند. در سنگ نبشته ها به او لقب جنگ طلب و خشمناک داده اند. با وجود این عناوین در دوران حکومت او امنیت نسبی برقرار بود. او برای ارتقا بخشیدن به ارتباطات تجاری مصر، هیأت تجاری مصر را به سواحل آفریقا فرستاد و این هیأت تا سرزمین پونت (سومالی فعلی) نیز سفر کردند. او معابد بسیاری در تبس بنا کرد که هنوز یادآور شکوه و جلال معماری مصر آن زمان است.
و به این ترتیب او رئیس تمام راهب و راهبه های آمون بود و احتمالاً برای انتخاب راهب ها قدرت کافی داشت.
در میان حکومت زنان، دوران سلطنت هات شپ سات، را می توان دوران مهمی نامید، زیرا او بیش از زنان حاکم(نایب السلطنه و ملکه) قبل و بعد از خود حکومت کرد و مصر تحت فرمان او کشوری باثبات و پررونق بود. تا قبل از سلطنت هات شپ سات، هیچ زنی در مصر حکومت نکرده بود و برای ادامه این سنت، او از لباس مردانه و ریش مصنوعی استفاده می کرد. شاید برای اینکه بهتر بتواند وظایف یک فرعون را به خوبی انجام دهد. تصاویری که از او در دیوار معابد حک شده، همیشه شمایل یک مرد را نشان می دهد، درحالی که در مطالب سنگ نبشته ها از او به عنوان یک زن یاد می شود. او به خود گفته بود که جنسیت او به این که او می تواند فرعون شود، ربطی ندارد. وی خواست که با او همانند سایر فراعنه رفتار شود. وقتی که سپاهی را برای سرکوبی نوبیا فرستاد، نه تنها همراه سپاه عازم میدان جنگ شد، بلکه رهبری لشکر مصر را نیز خود به عهده گرفت. این نشان می دهد که او رهبری شجاع و نترس بود و از هرنظر با فراعنه مصر قبل از خود برابری می کرد. یکی از دستاوردهای دوران حکومت هات شپ سات، حکومت بر مصر میانی بود. او مدتها مصر میانی را زیر سلطه خود گرفت و تعداد زیادی معابد جدید در آنجا بنا نمود. خارج از مصر او موفقیت چندانی به دست نیاورد و بسیاری از حکام و شاهزاده های فلسطین و سوریه، گاهگاهی سرزمین خود را از سلطه مصر آزاد می کردند. این زن فوق العاده بیست و دو سال بر مصر حکومت کرد ومشخص نیست که وی به مرگ طبیعی مرده یا کشته شده است. او در سال ???? قبل از میلاد ناپدید شد.
پس از رسیدن به مقام فرعون مصر، هات شپ سات دستور انجام کارهای بسیاری را صادر کرد. اولین کار او بنای دو ستون سنگی بزرگ بود که در آسوان برش داده و به کارناک حمل کردند. این ستون ها بزرگترین ستون هرمی شکل بود که به احترام خدای آمون بنا شده بود. از معابد و بناها و سنگ نبشته های زمان وی چیز زیادی باقی نمانده است، زیرا این آثار به دلیل هرج و مرج و خشونت پس از وی یعنی در زمان حکومت توتموس سوم تخریب شد. بعدها او دستور ساختن سه ستون سنگی بزرگ دنیا را صادر کرد. (یکی از این ستون ها قبل از حمل به کارناک ترک برداشت و هنوز در دره آسوان وجود دارد) او تصمیم داشت که این ستون ها را به مناسبت جشن شانزدهمین سال سلطنتش بنا کند. در کارناک او معابد بسیاری را تعمیر کرد و حتی معبد کوچکی هم در صخره های شمال مصر بنا کرد و سنگ نبشته های زیادی درباره حکومت خود در آن معبد به جا گذاشت که بیشتر آن در زمان سلطنت توتموس سوم از بین رفت. او دستور داد که مقبره ای برای وی در دره پادشاهان بنا کنند که پس از جلوگیری از بنای مقبره های بیشتر در این دره، ساخت مقبره مشهور او در دیرالبحر آغاز شد. این معبد یا مدفن در کنار معبد قدیمی تر منتو هاتپ که مربوط به زمان سلسله یازدهم پادشاهی مصر بود، بنا شد. در این معبد نیز سنگ نبشته هایی درباره زندگی و دستاوردهای او پیدا شد که بیشتر آنها از بین رفته اند.
در اواخر قرن بیستم، جسد مومیایی شده توتموس اول و دوم در میان تعداد زیادی مومیایی در دیرالبحر کشف شد. تعداد زیادی مومیایی زن ناشناس نیز در این گروه دیده شد. اخیراً می گویند که احتمالاً مدفن او در مقبره ?? دره پادشاهان باشد. تحقیقات نشان داده بود که این مقبره به ملکه سلسله هیجدهم پادشاهی تعلق دارد. مومیایی یک زن یا هات شپ سات دراین مقبره وجود دارد که ماسکی جواهرنشان بر چهره دارد و جایی هم برای ریش همانند فراعنه در آن دیده می شود
Shirin Ebadi The Iranian lawyer and human rights activist Shirin Ebadi was born in 1947. She received a law degree from the University of Tehran. In the years 1975-79 she served as president of the city court of Tehran, one the first female judges in Iran. After the revolution in 1979 she was forced to resign. She now works as a lawyer and also teaches at the University of Tehran. |
| |
|
میدان زنان: مدتهاست که عادت کردهایم اتفاقات کوچکی را در دوروبرمان ببینیم که از اندازه و ظرف کوچک خود بسی فراتر رفته اند واز بس که دیدهایم راستش را بخواهید گاهی هم بدمان نمیآید که اتفاقی ساده بشود مبنا (و بهانهای) برای طرح مسائل جدیتر، مسائلی که سالهاست در گلویمان گیر کرده و نه میتوانیم هضمش کنیم و نه به بیرون بیندازیمشان و یا فراموششان کنیم!
یکی از همین اتفاقات ساده و کوچک، حضور یک بازیگر جوان در روی فرش قرمز هالیوود و جلوی نگاه شکارگر صدها دوربینی است که خوب بلدند از چیزکی چیزها درست کنند تا دست کم برای ما که در این جزیره ( نه به معنای جغرافیایی،بلکه به معنای فرهنگیاش) زندگی میکنیم دستمایهای باشد برای بحث و گفتگو و بقول انقلابیون موضعگیری و گاه بهانهای برای نفرین وآفرین و تهدید و تشویق.
این بار خبری میاید اما تصویرخبر از خود آن مهمتر است: " گلشیفته فراهانی، بازیگر جوان و محبوب ایرانی با ظاهری آراسته، ساده و باوقار جلوی دوربین های هالیوودی ایستاده است." اما این تصویر برای ما معنایی بیشتر از این دارد. ما فقط به آنچه در عکس دیده میشود نمیاندیشیم. برای ما چیزهایی که در این تصویر دیده نمیشوند مهمترند. چیزی در این تصویر باید باشد که نیست. یعنی ما عادت به دیدن آن کردهایم و حالا این عکس عادت های مارا به هم میزند. این" روسری گلشیفته" است که باید باشد و نیست.
بدین ترتیب برای ما آنچه در تصویر دیده نمیشود از آنچه دیده میشود مهمتر است و بازاری گرم از نقد و بحث و نفرین و آفرین راه میافتد. عدهای هوار برمیکشند که وااسلاما ، آبروی ملک و دین از کف رفت و پشتبندش هم تهدید که گلشیفته نه دیگر در میان همکاران سابق و هموطنان خود، نه در ایران، نه در خاورمیانه، نه در جهان اسلام و....جایی ندارد چون روسریاش را از سر برگرفته و آبروی مسلمانی و ایرانی را برده است و چه و چه و حتما پس از چندی هم موضع گیری دستجات مختلف مؤمنین و مؤمنات و معتقدین و متصفین به حافظان آبروی اسلام اطلاعیه خواهند داد و محکوم خواهند کرد و از دولت خواهند خواست که جلوی این عناصر مزدور آبروریز را بگیرد و دولت هم سعی خواهد کرد یا ارزشهای ناب انقلاب که اصلیترین آن همانا حفظ عفت عمومی است را یادآوری کند و مجازات درخوری برای مسبب آن ، مثلا ممنوعالتصویر، ممنوعالصدا، ممنوعالفعالیت، ممنوعالخروج ، ممنوعالورود و یا هزار ممنوعیت دیگر چنان که با همکاران باسابقهتر گلشیفته در سالهای گذشته کردند و یا سعی میکند سیاست پیشه کند، سکوت کرده و واکنشی نشان ندهد از سر بزرگواری یا جهت سبک سنگین کردن حریف و یا جلوگیری از بزرگنمایی مسآله مثل آنچه در مورد روسری نداشتن خانم شیرین عبادی به هنگام دریافت جایزه نوبل اتفاق افتاد.
در مقابل عدهای هم به جای هوارکشیدن، هورا میکشند و آفرین میگویند به گلشیفته که آبرویشان را با روسری سرنکردنش برروی فرش قرمز هالیوود خریده است. دختران جوان ذوق میکنند که گلشیفته کار دل آنها را کرده است و با بیحجاب ظاهر شدن در انظار جهانیان شجاعت خود را نشان داده است.
برای هردو طرف عنصر اصلی واکنش به این خبر چیزی است که به آن "آبرو" میگویند. با اینکه بازیگری جوان روسری بر سر نکرده است آبروی عدهای، بلکه مملکتی میرود و یا آبروی عدهای دیگر حفظ میشود. عدهای به عنوان ایرانی و مسلمان احساس سرافکنندگی و شرمساری میکنند و عدهای دیگر احساس سربلندی!! وجالب آنکه اگر روسری هم سر میکرد وضع به همین منوال بود فقط جای این دو عده عوض میشد. باید پرسید که در حجاب و دررقیقترین شکل آن یعنی روسری چه چیز نهفته است که قادر است چنین امواجی از سرافکنندگی و یا سرافرازی را براه بیندازد؟
برای هر دو گروهی که با کاری که گلشیفته نکرده است یعنی حجابی که بر سر نگذاشته است، آبرویشان به یغما رفته و یا اعتلا یافته است، هیچ مهم نیست که گلشیفته در فیلمی که برای آن روی فرش قرمز هالیوود ایستاده است خوش درخشیده یا نه؟ توانسته بدور از همه امکانات مدرن وبدون آنکه درمدارس بازیگری پیشرفته دنیا کوچکترین آموزشی ببیند، نشان دهد که بازیگری تواناست؟ آیا جلوی بازیگران قدر مقابل خود کم آورده است؟ آیا در نقش جا افتاده بوده است؟ آیا انتخاب مناسبی برای نقش بوده و......اینها همه هیچ مهم نیست.
تمام ان بازیگرانی که از امریکا یا از سراسر جهان خود را به فرش قرمز هالیوود میرسانند کارشان، سابقهشان، برنامههای آیندهشان، ضعفها و تواناییشان وراههایی که پیش رو دارند به بحث گذاشته و مورد نقد قرار میگیرد بجز گلشیفته فراهانی!! او محکوم است که فقط بر اساس روسریاش نقد شود. روسری گلشیفته است که با دیگران حرف میزند نه خود او. گلشیفته چه حالا که روسری به سر نگذاشته است و چه وقتی که اگر روسری میگذاشت موضوع بحثی درازدامن میشد، نه بحثی درباره کارش و تواناییها و ضعفهایش بلکه فقط" روسریاش"، روسری که آبروها را بر باد میدهد یا حفظ میکند، افتخار میآفریند یا سرافکنده میکند!!
روسری گلشیفته از خود گلشیفته هم مهمتر است، همانطور که روسری دیگر زنان و دختران ایرانی از خودشان مهمتر است. روسری گلشیفته و هزاران زن و دختر هموطنش میتواند آبرویی را از مملکتی ببرد یا برای آن نگهدارد. حکایت گلشیفته حکایت دختر جوانی نیست که فقط با اتکای به توانایی هایش قصد کرده است تا جانش به او امان می دهد، رشد کند و تجربه بیندوزد. حکایت گلشیفته فقط حکایت یک "روسری" است!! همه حقوق، هویت و داشتههای گلشیفته در روسریاش خلاصه شده است. همانطور که همه زنان سرزمین ما در روسریشان خلاصه میشوند و با روسری فرصتهاشان را از کف میدهند یا فرصت بدست میآورند.
میخواهم بگویم که این آبروها وفرصتهای از کف رفته و یا به کف آمده است که بحث حجاب را برای ما مهم میکند. بحث حجاب نه بحث بر سر تکه پارچهای است که فرق نکند بر سر بگذاریم یا نه، برای بعضیهامان عادت شود وبرای بعضی دیگر نه. زمستانها ما را گرم کند و در تابستانهای داغ از بودنش خفه شویم و مثل خود هوای گرم تحملش کنیم و.... بحث حجاب با هویت ما گره خورده است. بلکه همه هویت ، آبرو و فرصتهای ما با حجابمان قضاوت میشود. حجاب مهم ، بشدت ملموس و رازآلود است. مهم است و چنان نزدیک که از شدت نزدیکی و قرابت ، اهمیتش و حساسیتش را درک نمیکنیم. رازآمیز است و همیشه درباره آن کنجکاویم، میخواهیم بدانیم که در زیر آن چه خبر است تا بعد درباره احساس زیبایی شناسی خود حرف بزنیم که کدام چهره گلشیفته زیباتر است، گلشیفته باحجاب یا گلشیفته بیحجاب! حجاب کنجکاوی همه مارا اعم از زن و مرد تحریک میکند چرا که مارا صاحب دو چهره کرده است. این خصلت دوچهرگی که حجاب به زنان ما میدهد انگار برای همه ما جذاب شده و گویی ان را پذیرفتنیتر و در ذهنهای ما ماندگارتر کرده است. دیگر کم کم دارد یادمان میرود که این حجاب اجباری است و باید مثل همه موضوعات حقوقی و هویتیمان در باره آن حرف بزنیم. یادمان رفته که آنقدر مهم است که آبروهای کوچک همه ما و هم آبروی ملیمان در گرو آن است. یادمان رفته که آنقدر مهم، واجب و ضروری است که هیچیک از ما تصور ظاهر شدن بدون آن را در کوچه و خیابان هم نمیکنیم. ما سالهاست از موضوعات ملموس و ریز طفره میرویم. ما همیشه سنگریزهها را در کفشهای خود تحمل میکنیم. سنگریزهها ما را عصبی وناآرام میکنند اما بمرور در کفشهای ما با مهماننوازی جا خوش میکنند!!
* * * *
در همین مورد مقاله کیهان به نقل از زن روز خواندنی است:
بالاخره پس از ابتر ماندن پروژه مطرح ساختن برخی هنرپیشگان دست چندم و فراری ایرانی در خارج کشور برای جلب نظر مخاطبین داخلی (که حتی برای یکی از آنها تا پای مراسم اسکار هم خرج کردند) پروژه ای دیگر در این بخش از ناتوی فرهنگی کلید خورد که قطعاً از قاچاق دختران و زنان ایرانی به کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس فاجعه بارتر به نظر می آید و آن کشاندن برخی بازیگران سینما و تلویزیون ایران به هوای جهانی شدن و فضای بین المللی به هالیوود است. آنچه که ورای به کارگیری یک یا چند بازیگر، اهداف کلان ضدفرهنگی دیگری را مدنظر داشته و تعقیب می نماید، اهدافی که بر پتانسیل فرهنگی ایجاد شده در داخل کشور برای بازیگران فوق سوار شده و همه آن بار هنری را به خدمت خود درمی آورد. پتانسیلی که در واقع طیفی از مخاطب جوان و نوجوان را به دنبال خود دارد.
اگر چه طرح توطئه آمیز ربودن نخبگان و سرمایه های علمی و فرهنگی و همچنین چهره های پرطرفدار کشورهای جهان سوم سال هاست که از سوی استعمار کهنه و نو پی گرفته شده ولی این فقره، برنامه جدیدی است که در حقیقت مقصود نظرش نه فرد شکار شده، بلکه به دام انداختن ذهن گروهی است که به خاطر سال ها بازی وی در سینما و تلویزیون کشور، جلب هنرش گردیده و حتی بنا به عادت نادرستی در عرصه هنر، از کاراکتر وی برای خود الگو ساخته اند. این نقطه تاثیر، پروژه سازان ناتوی فرهنگی را به نتیجه ای رساند که از هنرپیشگان فراری، علیرغم تبلیغات و پرو پاگاندای وسیع رسانه های غربی و دار و دسته های داخلی شان، نمی توان آبی برای فریب جوانان گرم کرد و حالا بایستی از نقاط قوت داخلی کمک گرفت. این همان پروژه ای است که قبلاً در موارد مختلف سیاسی به کار گرفته شد ولی به دلیل ضعف پایگاه مردمی سیاسیون مورد نظر ناتویست ها، پاسخی که مورد نظرشان بوده، حاصل نگردید، اما مثل همیشه، همچنان مقوله سینما و بازیگری می تواند نقش خط مقدم و تاثیرگذار را برای لشکر امپریالیسم ایفا کند، خصوصاً که سربازانش را از داخل جبهه مقابل بگیرد!
قطعاً به زودی شاهد خواهیم بود که همان دار و دسته های داخلی یاد شده رسانه های ناتویی، سر و صدای خود را بلند خواهند کرد که مثلاً «چرا از جهانی شدن بازیگران گریزانید؟» یا «هنرپیشگان ما هم بین المللی شدند» و یا «بگذارید هنرمندان ایرانی در سطوح جهانی مطرح شوند»!! خود این حضرات بهتر می دانند که جهانی شدن با سناریو و دستورالعمل هالیوودی آخر و عاقبتی جز آنچه پیش از این بر سر بازیگران چینی و هندی آمد،نداشته و ندارد که چند صباحی در نقش های 2 و 3 و اغلب منفی و پست یا در کاراکترهای درجه دوم و قابل ترحم (که همواره در ماجراها، یا چهره ای سیاه و شیطانی داشتند و یا توسط چشم آبی های موطلایی آمریکایی نجات پیدا می کردند!) ظاهر شده و بعد به طرز بی رحمانه ای از صحنه حذف گردیدند.
این رسم و آیین هالیوود است که به جز برای خودی ها، راهی به عرصه های ستاره شدن و ستاره ماندن متصور نیست. ای کاش آنان که برای سراب هالیوود، ترک آب و خاک کرده و برخلاف همه فرهنگ و ارزش های ملی و سنتی خود، با ظاهری هویت باخته در قفس شیشه ای رسانه های وابسته به هالیوود به نمایش و خوش رقصی می پردازند، حداقل فیلم های متعدد مستند و داستانی را که خود فیلمسازان معتبر آمریکایی در مورد باتلاق هالیوود ساخته اند، می دیدند و لحظه ای در آنها تدبر می کردند. فیلم هایی که این کارخانه رویاسازی آمریکایی را به مثابه جهنمی مسخ کننده به تصویر کشیده اند. آیا این افراد اطلاعی از پایه های هالیوود و مکان های بدنامی همچون «هالیوودلند» ندارند که سال های سال است سبب رسوایی استودیوهای فیلمسازی در عرصه رسانه های بین المللی بوده و هست؟ آیا نمی دانند که حتی بر سر مشهورترین هنرپیشگان این کارخانه توهم سازی که خواستند ذره ای به ساز سردمداران آن نرقصند، چه آمد؟ قتل مرموز هنرپیشگانی مانند «مریلین مونرو» و «بروس لی» و «براندن لی» و «الیزابت شورت» و «جودی گارلند» و... پس از گذشت سالیان دراز هنوز در پرده ابهام باقی مانده است. این اخبار در مورد بازیگرانی است که اسم و رسمی داشته اند وگرنه شاید صدها و هزاران از این دست قربانی شده و کک کسی هم نگزیده است. طبق آمار سازمان های جهانی، سالانه بیش از 800 هزار زن و دختر از سراسر جهان به آمریکا قاچاق می شوند و به فاحشه گری اجیر می گردند و دست آخر وقتی تاریخ مصرفشان به سر آمد، در گرداب اعتیاد و موادمخدر جان می بازند. برخی از جامعه شناسان بین المللی، کشاندن زنان و دختران به هالیوود را نیز از گونه همین نوع قاچاق انسان به شمار آورده اند!
به هر حال این فقط شرح ماوقع است و اینکه تبعات آن چه خواهد بود را مسئولان فرهنگی بایستی محاسبه کرده و بکنند، راستی آقایان مسئول فرهنگی کشور برای این قسم شبیخون دشمن، راهکاری اندیشیده اند؟! به مهندسی فرهنگی این بخش مهم از جریان هنری مملکت فکر کرده اند؟ ! یا تقریباً چون همیشه در برابر حرکت نه چندان غافلگیرانه دشمن، کیش و مات شده اند؟!! برای این دام جدیدی که در برابر بازیگران ایرانی گسترده شده و عنقریب دامن برخی دیگر را هم خواهد گرفت، چه تدبیر شده است؟! بازیگرانی که با هزینه و سرمایه این ملت در سینما و تلویزیون رشد کرده و معروف شدند. صدا و سیمای جمهوری اسلامی و معاونت سینمای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای حفظ و حراست از این سرمایه ها، چه طرح و برنامه ای دارند؟!!! به نقل از مجله زن روز
به بهانه سالگرد کمپین یک میلیون امضا
خانم حسین خواه دوسال از شروع کمپین میگذرد. مهمترین دست آورد این دو سال گذشته را در چه میبینید؟
مهمترین دستاورد کمپین عمومی کردن مطالبات حقوقی زنان است به گونه ای که در این دو سال نه تنها موفق شده ایم که خواسته های حقوقی مان را به شیوه های مختلف در روزنامه ها، خبرگزاری ها و سایت های اینترنتی طرح کنیم، بلکه دولت مردان و دولت زنان را نیز وادار به واکنش در برابر این مطالبات کرده ایم و بحث را به نهادها و رسانه های بین المللی نیز کشانده ایم. علاوه بر این با تلاش های کوچه به کوچه اعضای کمپین گفتمان برابرخواهی به میان مردم هم رفته است و بارها و بارها با کسانی برخورد کرده ایم که در دورترین نقاط ایران صدای کمپین را شنیده بودند و حتی بیانیه اش را امضا کرده بودند. این به نظر من دستاورد خیلی مهمی است. چرا که ما موفق شده ایم صدای برابرخواهی مان را در همه سطوح به گوش مردم، مسئولین و حتی نهادهای بین المللی برسانیم.
من فکر می کنم حتی اگر ما نتوانیم یک میلیون امضا جمع کنیم ،توانسته ایم با طرح هر روزه نابرابری های قانونی در این دوسال، پخش کردن دفترچه های"تاثیر قوانین بر زندگی زنان"، برگزاری کارگاه های حقوقی در نقاط مختلف کشور و گفتگوهای مداوم با مردم درباره تبعیض های قانونی و.... به بخشی از اهداف مان برسیم و بستر را برای تغییر این قوانین فراهم کنیم.
اما کمپین دستاورد دیگری نیز داشته که اهمیتش کمتر از عمومی شدن مطالبات نیست. در طول این دو سال افراد زیادی به جنبش زنان ایران اضافه شده اند که تا پیش از این فقط مخاطب ما بودند. اما حالا به یمن فضایی که کمپین برای فعالیت فراهم کرده است خودشان وارد عرصه شده اند و برای تحقق خواسته هایشان تلاش می کنند و هزینه می دهند.برخی از این افراد سابقه فعالیت های اجتماعی و سیاسی را در کارنامه شان دارند اما هیچگاه وارد حوزه زنان نشده بودند و برای برخی دیگر کمپین اولین تجربه اجتماعی شان است.این نیروهای جدید الان شبکه گسترده ای از فعالان زن را تشکیل داده اند که در نقاط مختلف کشور و حتی در کشورهای دیگر با هم در ارتباطند و تجربه ها و امکاناتشان را در اختیار یکدیگر می گذارند. این تبدیل مخاطب به کنشگر دستاورد مهمی است که در نهایت به نفع کل جنبش زنان تمام می شود.
یک دستاورد دیگر کمپین هم روی آوردن به روشهای جدید برای پیشبرد اهداف کمپین است. هر قدر فشارها بر کمپین بیشتر شده و فضاهای عمومی از ما گرفته شده به طرف ایده های نو رفته ایم و برای خودمان فضاسازی کرده ایم.
از دیدگاههای مختلف به کمپین نقد شده است. میخواهم نقد شما را به عنوان یکی از بنیان گزاران و فعالین آن بدانم؟
وقتی که داخل یک حرکت هستی دیدن ایرادهای آن کمی سخت است. برای اینکه هر روز با مشکلات دست و پنجه نرم می کنی و دنبال راهکارهای جدید هستی که البته گاهی این تلاش ها جواب می دهد و گاهی هم نه. منتها این تلاش هایی که به نتیجه نرسیده هیچ وقت از بیرون دیده نمی شود. به عنوان مثال در رابطه با بحث شهرستان ها ما امیدوار بودیم که خیلی قوی تر و بهتر از چیزی که الان هست عمل کنیم، اما فشارهای امنیتی در شهرستان ها خیلی زیاد بود و مهمتر اینکه برخی از فعالین شهرستان ها به خاطر شرایطی که داشتند نمی خواستند هیچ واکنشی در برابر این فشارها نشان داده شود و از ما هم کاری ساخته نبود و نتیجه این می شد که کارگاه های زیادی در دقایق آخر لغو شد. و هیچ وقت هم نشد که دلیل این مسئله را توضیح دهیم.
با این همه من فکر می کنم در روزهای اول کمپین ما پیش بینی این حجم گسترده کار را نکرده بودیم و شاید برخی فرصتها را از دست دادیم. ما در کمپین با تعداد زیادی داوطلب روبرو شدیم که خیلی از اینها الان اعضای فعال کمپین در تهران و شهرهای دیگر هستند اما با برخی از این نیروها هم نتوانستیم همکاری مستمر و پیگیری داشته باشیم که حالا بخشی از ان به به فشارهای امنیتی برمی گردد واینکه هر وقت ما با داوطلبان جدید جلسه داشته ایم پلیس مانع شده و بخشی هم به بی تجربگی ما در مواجهه با این حجم گسترده نیروهای تازه.
فراز و نشیب هایی که در داشتن یک ساختار دموکراتیک، افقی و جمعی داشته ایم هم یکی دیگر از موارد قابل نقد در کمپین است. برای اینکه کمپین واقعا یک جمع بسیار گسترده است و با سازمان ها و انجمن هایی که قبلا در ان کار کرده ایم متفاوت است. و اکثر ما تا قبل از این تجربه کار در چنین فضایی را نداشتیم و برای همین رسیدن به یک ساختار افقی برای همه ما سخت بود و هست. و حتی یکسری اختلاف هایی که در کمپین بوجود آمد سر همین مسئله بود و خب چالش بر سر این موضوع و پیدا کردن راهکاری برای آن هنوز ادامه دارد و گاهی اوقات موجب دلخوری ها و نقدهایی هم می شود.
با توجه به اینکه کمپین از هر گونه تریبونی جز اینترنت (آن هم زیر تیغ فیلتر و سانسور) محروم است به نظر شما چه اقدامات دیگری باید انجام شود که مطالبات کمپین فراگیر و یا به قولی توده ای شود؟
همانطور که گفتید متاسفانه تنها رسانه ما اینترنت است و با توجه به اینکه هنوز بخش زیادی از مردم به اینترنت دسترسی ندارند، ما حداقلی ترین ابزار رسانه ای را در اختیار داریم، ما برای ارتباط با مردم روش چهره به چهره را در پیش گرفته ایم و اینطور برنامه ریزی کرده بودیم که به میان مردم برویم و با دادن دفترچه ها و بروشورهای کمپین با آنها ارتباط بگیریم. اما با فشارهایی که هر روز بیشتر می شود این روش هم با محدودیت بسیار زیادی مواجه شده است. البته ما هنوز به خیابان می رویم و با مردم حرف می زنیم و نتیجه هم می گیریم. اما تعداد ما محدود است و فشارها زیاد است و واقعا هیچ سهمی از عرصه عمومی نداریم. اگر می شد در روزنامه ها از کمپین نوشت. اگر می شد یکی از ده ها سالن اجتماعات شهر را ماهی دو ساعت به ما می دادند. اگر می گذاشتند در خانه های شخصی مان نشست بگذاریم و با مردم حرف بزنیم. اگر در دانشگاه ها این قدر شدید با ما برخورد نمی کردند، حتما تا کنون یک میلیون امضا جمع شده بود. اما ما نه تنها هیچ کدام از این فرصت ها را نداریم بلکه برای نوشتن در سایت محکوم به زندان می شویم. برای اینکه در پارک امضا جمع می کنیم بازداشت می شویم. برای ننوشتن از کمپین در روزنامه ها تحت فشاریم و واقعا هیچ فضایی برای رساندن صدایمان به مردم نداریم و تنها ابزاری که در اختیار مان است همان گفتگوی چهره به چهره با مردم است، آن هم زیر فشارهای امنیتی و با پذیرش خطرات احتمالی.
موانع اصلی پیشبرد مطالبات کمپین را در کجا می بینید؟
به نظر من موانع پیشبرد کمپین در سه سطح دسته بندی می شود.بخش عمده موانع به دولت برمی گردد و فشارهای امنیتی که هر روز بیشتر هم می شود.همانطور که گفتم ما نه تنها از حداقلی ترین امکانات برای بیان مطالباتمان محروم هستیم بلکه وقتی امکانات شخصی مان را هم به میدان می آوریم مورد بازخواست قرار می گیریم. نمونه اش بازخواست و بازداشت اعضای کمپین به جرم برگزاری جلسات و نشست های کمپین در منازلشان است.
علاوه بر فشارهایی که از بالا به ما تحمیل می شود، ما برای تغییر قوانین نابرابر با یک مقاومت از سوی بخشی از جامعه نیز روبرو هستیم. به هر حال فرهنگ مردسالار و زن ستیز در لایه هایی از جامعه ما نهادینه شده است و تغییر این دیدگاه ها اصلا کار راحتی نیست. و اصلا قبول اینکه زنان هم باید حقوقی برابر با مردان داشته باشند برای بعضی از مردان و حتی زنان سخت است چه رسد به امضای بیانیه و حمایت از آن و ما همین که بتوانیم به باورهای این بخش از جامعه تلنگر بزنیم کار مهمی کرده ایم. خب وقتی این فشارهای دولتی و مقاومتهای مردمی در کنار همدیگر قرار می گیرند طبیعتا کار سخت تر می شود.
یک مانع دیگر هم به نظر من تجربه و توان محدود ما است. کمپین یک حرکت بسیار بزرگ است که الان در علاوه بر تهران در نزدیک به 20 شهر و 10 کشور نیز به طور رسمی فعالیت می کند و واقعا سازماندهی کردن این حرکت گسترده با امکانات اندکی که در اختیار داریم مشکل است، بویژه آنکه بخشی از همین امکانات محدود باید صرف توانمند سازی نیروهای جدید شود. کاری که بسیار سخت و زمان بر است و در عوض اثرات آن در بلند مدت مشاهده خواهد شد.
مجموع این مسائل است که حرکت کمپین را در مقاطع مختلف با مانع مواجه کرده و البته هیچ گاه نتوانسته ان را متوقف کند و به هر حال کمپین آهسته و پیوسته جلو می رود.
نقش مردان را چگونه می بینید؟
این ماجرای حضور فعال مردان در کمپین هم یکی از همان دستاوردهای کمپین است. البته قبل از کمپین هم ما مردانی را که در جنبش زنان کار کنند داشتیم. اما حضورشان اینقدر سازمان یافته و پررنگ نبود. الان ما در کمپین یک کمیته مردان داریم که برای خودشان سایت هم دارند و در بیشتر شهرها هم مردها حضور موثری در کمپین دارند و واقعا برای گسترش گفتمان برابرخواهی تلاش می کنند. خیلی جالب است که بعضی از این مردها از نزدیک شاهد تبعیض های جنسیتی بر علیه زنان خانواده شان بوده اند و حالا چون نمی خواهند این تبعیض ها تکرار شود برای تغییر قوانین نابرابر تلاش می کنند و البته هزینه هم می دهند. همانطور که یکی از احکام سنگینی که برای فعالین کمپین صادر شد حکم امیر یعقوبعلی بود.
اختلافات و همبستگی درون کمپین را چگونه ارزیابی میکنید؟
به هر حال هر حرکتی وقتی گسترده می شود یک سری اختلاف نظرها و دیدگاه ها نیز در آن بوجود می آید. به خصوص که کمپین یک میلون امضا یک سازمان یا گروه نیست و با ساختاری بسیار باز تعریف شده و طبیعتا هر گروهی می تواند به شیوه های مختلف در آن کار کند. منتهی نکته ای که در این میان وجود دارد این است که این اختلاف روشها و نظرها مانع همدلی نشود و آن ساختار شبکه ای کمپین را زیر سوال نبرد. به عنوان مثل از همان ابتدای کمپین تلاش شد که شهرستان ها به صورت مستقل از تهران و بر مبنای سندهای اصلی کمپین کار کنند اما در عین حال این ساختار شبکه ای و همدلی خواهرانه همیشه بین شهرهای مختلف وجود داشت و تجارب و امکانات مان را در اختیار همدیگر می گذاشتیم. و واقعا هیچ وقت هم مشکل خاصی که بخواهد روند کار را مختل کند نداشتیم.
مشکل وقتی ایجاد می شود که فرد یا گروهی بخواهد خود را قیم کمپین بداند و با با کناره گیری از جمع بزرگی که از روز اول در روزهای تلخ و شیرین کنار کمپین بوده، ساختار جداگانه ای را ایجاد کند و ارتباط شبکه ای خودش را با بقیه کمپینی ها قطع یا کمرنگ کند. چرا که چنین حرکت هایی به همدلی و اعتماد بین اعضا صدمه می زند. چون واقعا ما در کوران فشارهایی که هر روز هم بیشتر می شود سرمایه ای به غیر از این اعتماد و همدلی نداریم و همین ها است که به ما نیرو می دهد تا بایستیم و بر رفع نابرابری ها اصرار داشته باشیم. از سوی دیگر کمپین یک حرکت جمعی است و اصلا چیزی که آن را با آن حرکت های دیگر متفاوت می کند همین هویت سیال جمعی آن است و اگر قرار باشد با مشکلاتی که پیش می آید تبدیل به جزیره های جدا از هم شویم مطمئنا توان و انرژی سابق را نخواهیم نداشت. با همه اینها من فکر می کنم کمپین با وجود اختلاف نظرهایی که گاها در بین اعضایش پیش می اید در حال ادامه دادن به فعالیتش است و این اختلاف ها هیچ وقت مانع کارش نشده اند.
میدانیم برای زنده و بالنده بودن هر طرح اجتماعی باید که مدام در پی یافتن راه کارهای متنوع و جدید بود. آیا در این باره شما فعالین، برنامه هایی برای آینده کمپین در نظر دارید؟
کمپین الان وارد سومین سال فعالیتش شده و طبیعتا ما هم به دنبال برنامه ها و راهکارهای جدید هستیم. مثلا برای جمع آوری امضا دنبال فضاهای جدیدی هستیم که کمتر به سراغشان رفته ایم. تصمیم داریم کمی تخصصی تر روی موارد قانونی کار کنیم. در کارگاه های آموزشی هم روشهای اجرای کارگاه و مواد آموزشی را به روز کرده ایم. علاوه بر این در کنار کارگاه های حقوقی ، کارگاه های خشونت، شروط ضمن عقد و حقوق شهروندی را نیز برگزار می کنیم. در شهرستان ها هم هر گروهی برنامه های خودش را دارد و تشکیل جلسات مطالعاتی و تمرکز بیشتر بر سایت های شهرها از برنامه هایی است که در حال اجرا هستند. و البته یک سری برنامه های دیگر که امیدوارم بعد از اجرایی شدنشان بتوانیم گزارش هایش را منتشر کنیم.
در پایان به عنوان کسی که کنار گود نشسته و تنها شاهد ماجرا است کنجکاوم بدانم که آیا شما فعالین کمپین مراقب خطراتی هستید که شما را در گردبادهای هر روزه گرفتار میسازد؟ خطراتی که میتوانند مطالبات کمپین را کمرنگ و محو سازد. از جمله لایحه "حمایت از خانواده" و فعالیت نه علیه چند همسری بلکه یک قدم به عقب و مخالفت با ازدواج مجدد بدون مجوز همسر قبلی!
خب طرح چنین لایحه هایی یک جور دهن کجی به جنبش زنان است و سنگ اندازی در مسیر تلاش های زنان برای تغییر قوانین که طبیعتا کلی از انرژی و وقت ما را می گیرد. اما اینطور نیست که طرح چنین لایحه هایی مطالبات کمپین را محو یا کمرنگ کند. اتفاقا وقتی نمایندگان مجلس می خواهند چنین لایحه ای را تصویب کنند ما یک مثال مشخص و روشن برای خواسته هایمان پیدا می کنیم و مردم هم می بینند که ماجرا جدی است و اگر واکنش ندهند مثلا شوهرانشان می توانند خیلی راحت زن دوم و سوم و چهارم بگیرند. خیلی جالب است که بعد از ماجرای لایحه حمایت از خانواده مردم راحت تر بیانیه کمپین را امضا می کردند. احتمالا چون می دیدند خطر خیلی بهشان نزدیک است. ما هم سعی می کنیم حالا که بحث لایحه طرح شده، انرژی بیشتری روی چند همسری بگذاریم که به هر حال هم یکی از ایرادات اصلی لایحه است و هم یکی از مطالبات کمپین و مجموعه مقالات چند همسری را منتشر کنیم. در واقع چون ما نمی توانیم مانع اراده قانون گزاران و دولتی ها برای سنگ اندازی در مقابل کمپین شویم، تلاش می کنیم تا از همین موانع هم برای جلو بردن اهداف کمپین استفاده کنیم و البته با کمک تجربه هایی که از کار در کمپین آموخته ایم، تا حد امکان جلوی تصویب چنین قوانینی را هم بگیریم.
با سپاس از شما خانم حسین خواه، موفق باشیید
توضیح لایحه حمایت از خانواده در گفتگو با یگ وکیل زن:
بهرهوری از "امکانات" موجود
رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی در تبلیغ اندر فواید ازدواج مجدد کوتاهی نمیکنند، در نشان دادن مردان "نمونه" ای که خیلی ساده، خیلی "معمولی" دو همسر دارند. کار از دوزنه شدن مردهایی که از لایه های فکری پایین تری جامعه میآیند گذشته و تعداد آقایان تحصیل کرده و "با فرهنگی" نیز که از "امکانات" موجود نهایت بهره را میبرند رو به افزایش است. فکر میکنید اگر زنی در اعتراض به ازدواج مجدد شوهرش او را ترک کند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ دادگاه او را محکوم خواهد کرد!
کاری که در گذشته جرم بود
جمهوری اسلامی ازدواج مجدد را قانونی کرد، چند سال پس از انقلاب حتی بدون اجازه همسر اول. نسرین ستوده در این باره میگوید: آمدند بعد از انقلاب گفتند اصلا ازدواج مجدد مرد نیازی به اجازهی زن ندارد. خیلی خب. تا سالها این بود و اجرا میشد. بعد آمدند دیدند خیلی کانونخانوادهها ازهم میپاشد، گفتند نیاز دارد به اجازهی زن اول." اما برای این شرط که دفترخانهها اجازهی زن اول را بگیرند هیچ ضمانت اجرایی پیشبینی نشد و همچنان مردان میتوانستند بدون اجازهی زن اول زن دوم بگیرند. یعنی اگر مردی بدون اجازه زن اول هم ازدواج میکرد، آسمان به زمین نمیآمد. ولی اگر این کار، سابق براین هم انجام میشد و دادگاه هم به اعتراض زن اعتنایی نمیکرد، پس با لایحه جدید چه تفاوتی در وضع زنان ایجاد شده؟
کارکرد لایحه جدید
نسرین ستوده در این باره چنین توضیح میدهد: اولا کاملا قانون رسمیت میبخشد به ازدواج مجدد مردان با دو شرطی که خودش پیشبینی کرده است: یکی تمکن مالی مرد است و دیگری تعهد به اجرای عدالت. هر دوی اینها مبهم است. قاضیای که از فلان شهرستان کوچک یا روستا آمده، ممکن است تصور کند که امورات یک خانم ممکن است با ماهی صدهزار تومان بچرخد و قاضیای که در خانوادهی دیگری بزرگ شده، ممکن است فکر کند که یک خانم حداقل برای ادارهی خودش و بچهها به ماهی هشتصدهزارتومان نیازمند است. بنابراین این تمکن مالی خودش مفهوم کشداری است و اجرای عدالت از این هم کشدار تر است. این را هم ما در نظر داشته باشیم. این دو شرط را فقط پیشبینی کردهاند."
نگاه قانونگذار به زن
به زبان دیگر قانونگذار به زن بهعنوان موجودی که فقط خرجی لازم دارد، نفقه، خورد و خوراک و پوشاک نیاز دارد نگاه میکند و به پایمال شدن حقوق زن در یکی از توهین آمیز ترین اشکال رسمیت میدهد. چیزی که تا بحال وجود نداشته است. نسرین ستوده میگوید: یعنی به هرحال رضایت زن فرمالیته هم که بوده، ضمانت اجرا هم نداشته، اعلام شده بود به دفترخانهها که رضایت زن اول را دریافت کنند. و حالا این قانون میآید میگوید نه! اصلا زن اول توی این ماجرا هیچ اهمیتی ندارد، یک زندگیست و آقا خودش تصمیم میگیرد در موردش. اینها همه مسایلی هست که واقعاً اعتراض زنان را در ایران خیلی برانگیخته."
لایحه تزلزل خانواده
یا لایحه جدید به ثبات زندگی خانوادگی کمک میکند؟ نسرین ستوده لایحه جدید را "لایحه تزلزل خانواده " مینامد: متاسفانه باید بگوییم این لایحه برخلاف اسمی که دارد، لایحه تزلزل خانواده است. زیرا نه تنها مردان را تشویق میکند به اینکه کانون خانوادگی را ازهم بپاشند و هم زنان و هم کودکان در معرض جریحهدارشدن عواطف و احساسات قراربگیرند، بلکه در مواد دیگری شرایط دیگری را قرار داده است که واقعا برای ازدواج افراد مشکل ایجاد میکند.
مالیات مهریه !
طبق مادهی 25 لایحه جدید با نام "حمایت از خانواده" کسانی که قصد ازدواج دارند، چنانچه مهریههای سنگین قرار بدهند، باید مالیات آن را در زمان ثبت ازدواج به دولت پرداخت کنند. در حقیقت قانونگذار به مهریه به عنوان درآمد زن نگاه کرده. نسرین ستوده وکیل دادگستری به این نکته توجه میدهدکه: در همهجای دنیا میگویند مالیات بر درآمدی تعلق میگیرد که شخص به تملک خودش درمیآورد. بر درآمد است، بر شغل، بر ارث است بر هر چه،ولی در مورد مهریه پولی رد و بدل نمیشود، اما مالیات از مردم گرفته میشود. این واقعا جای نگرانی برای ازدواج جوانان دارد، یعنی یک مانع دیگربه ازدواج جوانان اضافه شده است و آن این است که خب، دخترخانم باید از آقا پسر بپرسد آیا من با توجه به اینکه مهریهام اینقدر است، شما توانایی پرداخت مالیاتش را دارید؟"
موضوع ثبت ازدواج
لایحه جدید در موارد دیگری نیز پیشبینیهایی برای تخفیف در مجازات مردان کرده است. در حال حاضر طبق قانون اگر مردی برای ثبت ازدواج و طلاق مراجعه نکند، به سهماه تا یکسال حبس محکوم میشود. نسرین ستوده میگوید: این قانون خوبی بود، چون مردان برای اینکه با زندان مواجه نشوند، حتما به این تکلیف قانونی خودشان عمل میکردند و حتما واقعهی ازدواج را ثبت میکردند. چون در نظر داشته باشید، اساسا ثبت ازدواج به همین راحتی در ایران جا نیفتاده است، حتی در کشور همسایهی ما هم، افغانستان، الان این بعنوان یک معضل اجتماعی مطرح است و مردان از ثبت ازدواج خودداری میکنند تا از تعهدات خانوادگی شانه خالی کنند." از عمر این قانون حدود هشتاد سال میگذرد. چندین دهه در ایران به آن عمل شده و هنوز هم جزو قانون هست اما لایحه جدید مجازات مردانی را که به ثبت ازدواج اقدام نکنند، به مجازات نقدی باز تبدیل کرد که مجازات بسیار خفیفتری محسوب میشود.
لغو برخی مواد
در آخرین مادهی این لایحه نیز برخی از مواد قوانین مربوط به خانواده صراحتا لغو شدهاند. مانند قانون واگذاری حق حضانت که سال 65 تصویب شده بود. نسرین ستوده در این مورد میگوید: به موجب این قانون چنانچه شخصی کودکی را که به اصطلاح به وی تحویل میدهند، اگر قانون او را ملزم میکرد این کودک را به دیگری مسترد کند، ولی او از استرداد کودک خودداری کند، قانون میگفت که چنین شخصی را حتی اگر پدر یا مادر باشد، در حبس نگه میدارند تا ملزم بشود بیاید بچه را تحویل بدهد. الان این قانون آمده این را لغو کرده است. توجه داشته باشید آن قانون سال 65 قانونی بود که عمدتا زنها از آن استفاده میکردند علیه پدرانی که از تحویل بچه به مادر خودداری میکردند و این خیلی رایج بود. پدر میدانست که با تحویلندادن بچه مواجه با حبس میشود. بنابراین این یک اجبار بود برای پدر برای اینکه بیاید بچه را به مادر تحویل بدهد با لغو قانون یاد شده مجازاتی برای این عمل درنظر گرفتهاند بین 50هزار تا 2میلیون تومان جریمه است. نباید فراموش کرد که در همه جای دنیا مردان راحتتر از زنان میتوانند جریمههای نقدی را پرداخت بکنند.
این است پاسخ به اعتراض ها؟
آیا این لایحه پاسخ دولت نهم به اعتراضات بیشمار فعالان زن است؟ آنهم درشرایطی که حتی نمایندگان اصولگرای زن مجلس برای برابری دیه، شهادت و ارث قدم به جلو گذاشته اند. خانم ستوده میگوید: حرکت یکسالهی اخیر زنان و دختران ایرانی در اعتراض به خیلی از مسایل از جمله تعدد زوجات و هزینههای سنگینی که آنها پرداخت کردند، با لایحهای که این چنین آنها را بهباد اهانت میگیرد همخوانی ندارد. دخترانی که در ایران و زنانی که احکام حبس و شلاق دریافت کردند و مصرانه خواستار اقامت در ایران هستند همچنان و حاضرند شرایط نامساعد اینجا را تحمل کنند برای بهبود وضعیت خودشان و بچههاشان طبیعیست که در قبال چنین لایحهای عکسالعمل نشان میدهند و این آن چیزیست که فکر میکنم نه تنها زنان، بلکه مردان ایران را هم مورد توهین و اهانت قرار میدهد، مردانی که فقط در تمایلات جنسی خودشان مورد بازیابی و تعریف قرار میگیرند. اینها مسایلیست که باید در این لایحه مورد توجه قرار بگیرد."
لایحهای که ما را از هشتاد سال پیش هم عقبتر میبرد
به تازگی محمد خاتمی، رئیس جمهور سابق، اظهار امیدواری کرد که آیت الله شاهرودی در تغییر این لایحه و ملزم کردن مردها به گرفتن اجازه همسر اول برای ازدواج مجدد اقدامی انجام دهد. نسرین ستوده معتقد است که نمیتوان به هیچ گفته غیررسمی تکیه کرد: تجربهی تاریخی زنان ایران آنها را از تکیهکردن بر اظهارات حتی مقامات ارشد مملکتی برحذر میدارد. به شما بگویم، بعد از حرکت زنان ایران دریکیـ دوسال اخیر که اوج گرفت، ما قبل از این لایحه با اظهارات خیلی مترقی دیگری از سوی مسئولان ارشد خودمان مواجه بودیم. حرف از برابری دیه، سهمالارث برابر و غیره بود. چطور شد که در اقدامات رسمی چنین لایحهای ارائه شد، لایحهای که ما را از هشتاد سال پیش هم عقبتر میبرد. پس بنابراین من ضمن خودداری از هرگونه اظهارنظر در مورد اظهارات آقای خاتمی که بسیار هم مورد احترام روشنفکران ایران هستند و از جمله خود من، اما آن چیزی که در دادگاه میتواند حق یک زن را به او برگرداند، قانونیست که به تصویب مجلس شورای اسلامی برسد ولاغیر!"